عشق متقابل امام و مردم
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۷۹۹۷۱
میتوان نشست پای نظریات جامعهپژوهان تا از روند چرایی این دگرگونیها مطلع شد اما گاهی هم میتوان نشست پای حرفها و خاطرههای شخصی که نزدیک به امام(ره) بوده است.
رضا فراهانی که مهمان روزنامه جام جم بود مدتهای بسیاری را در حضور امام خمینی (ره) گذرانده است، راننده او بوده و سرشار از خاطرات ناب و ناگفتهای است که شنیدنش خالی از لطف نیست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فردی که پیش از ورود حضرت امام (ره) به ایران به کمیته استقبال از او میپیوندد و تا همین امروز هم در خدمت خانواده ایشان است.
چگونه وارد حلقه محافظان امامخمینی (ره) شدید؟
قبل از ورود حضرت امام(ره) به ایران، من از قم به تهران مراجعت کردم. توسط یکی از دوستان با اعضای کمیته استقبال از امام آشنا شدم. یکسری گزینشهای ابتدایی داشت که پس از تایید، افراد به فرودگاه فرستاده میشدند. در آنجا هم بحث حفاظت از ساختمان فرودگاه و مباحث امنیتی که در مسیر حرکت امام باید رعایت میشد. در همان یکی دو روز ابتدایی در مدرسه رفاه و علوی حضور داشتم و مجددا به قم بازگشتم. وقتی اسفند 57 حضرت امام به قم تشریف آوردند و در منزلی مستقر شدند، یک روز برای جابهجایی یخچال به آنجا رفتم. آنجا برای اولین بار توفیق شد از نزدیک خدمت امام برسم و از همان روزها تا به امروز در خدمت خانواده حضرت امام هستم.
با چه مسئولیتی در خدمت امام بودید؟
به عنوان پاسدار ویژه خدمت ایشان بودم. مرحوم سیداحمد خمینی به آقای اشراقی (داماد امامخمینی) گفتهبودند یک نیرو برای دم دست امام میخواهیم که کمک ایشان باشد. آقای اشراقی هم بنده را به سیداحمد آقا معرفی کردند.
زمانی که امام به قم بازگشتند در کجا مستقر شدند؟
قبل از آغاز نهضت، امام در محله یخچال قاضی منزلی داشتند که به خاطر سختی تردد مردم منطقه قرار شد که در آنجا مستقر نشوند. این را هم بگویم زمان بازگشت امام به قم، تعدادی از افراد برای حفاظت و استقبال از ایشان به نزدیکی قم رفتیم و همراه امام وارد قم شدیم. نزدیکی مسجد امامحسن(ع)، ماشین پنچر شد. حالا در آن ازدحام جمعیت و شلوغی جک ماشین پیدا نمیشد. شاید باورتان نشود مردم با دست ماشین را مقداری از زمین بلند کردند تا ما توانستیم لاستیک خودرو را عوض کنیم. به هر سختی وارد مدرسه فیضیه شدیم و از همان سمت به حرم حضرت معصومه مشرف شدند. بعد از آن امام به منزل حاجقاسم دخیلی رفتند. دو هفته آنجا بودیم که امام پیغام دادند در این منزل نمیتوانند بمانند. استدلالشان این بود خانه خیلی اعیانی و تزئیناتش زیاد است و برای من طلبه مناسب نیست. یا جای دیگری برای من تهیه کنید؛ یا به منزل خودم در یخچال قاضی میروم. به همین دلیل به منزل آقای مومنی در خیابان ناصر رفتیم. بعد از دو هفته کمکم منزل مرحوم آیتا... محمد یزدی برای استقرار امام آماده شد و امام در آن منزل مستاجر آقای یزدی شدند.
چرا منزل امام اینقدر تغییر میکرد؟
علت تغییر مکان این بود که به دنبال مکانی مناسب برای دیدار مردم با امام بودیم. حضرت امام به یک اتاق راضی بودند حتی اگر امکانات آنچنانی هم نداشتهباشد، اما ایشان به فکر مردمی بود که برای ملاقات و دیدار میآمدند.
دیدارهای حضرت امام چگونه آغاز شد؟
از زمان استقرار ایشان در منزل آقای یزدی دیدار با شخصیتهای سیاسی داخلی و خارجی و گروههای مردم خیلی پرشورتر برگزار شد. از اقوام مختلف کرد، لر، عرب، بلوچ و... به صورت دستههای بزرگ و جمعیتی برای بیعت با امام به آنجا میآمدند. وقتی افراد برای دیدار با امام به منزل میآمد، ابتدا جلوی منزل توسط نیروهای مسئول حفاظت بازرسی میشدند. چون آن روزها سلاح دم دست مردم زیاد بود. بعضا سلاح افراد را میگرفتیم و به داخل برای دیدار با امام میآمدند. بعضا هم درخواست گرفتن عکس با امام را داشتند و صورت امام را میبوسیدند، ایشان هم هیچ اعتراضی نمیکردند. در آن مقطع حافظ امام خدا بود چون واقعا هیچ کاری از کسی برنمیآمد. بعضا ازدحام جمعیت آنچنان زیاد میشد که نیروهای حفاظت کاملا غافلگیر میشدند.
یک خاطره از همین روزها برایتان بگویم. امام برای دیدار با مردم بعضا به پشت بام میرفتند تا جمعیتی زیاد که آمدهبودند، بتوانند ایشان را زیارت کنند. مدل قبای روحانیت به گونهای است که زیر بغل لباس چاک وجود دارد. امام در حال دست تکاندادن برای مردم بودند که خانم مسنی شروع کرد به صحبتکردن: قربانت برم امام، خانمت همراهت نبود تا زیر بغلت که پاره شده رو بدوزد. (خنده)
ازدحام جمعیت در یک مقطعی آنقدر زیاد شد که برای کنترل مردم مجبور شدیم سرکوچه محل استقرار امام از نرده استفاده کنیم. شب و روز افراد میآمدند و شعار میدادند که تا امام را نبینیم از اینجا نمیرویم. بچهها نرده را سرکوچه میگذاشتند که سرو صدا امام را اذیت نکند. یک روز امام سرزده و بدون هماهنگی در منزل را باز کردند و داخل کوچه را دیدند. متوجه حضور مردم در پشت نردههای سرکوچه شدند. خیلی از این حرکت ناراحت شدند و به نیروهای حفاظت فرمودند دیگه حق ندارید جلوی مردم را بگیرید. چند روز بعد مجددا وقتی این نردهها را دیدند با عصبانیت فرمودند: نردهها را همین الان جمع کنید، وگرنه روی آن نفت میریزم و میسوزانم. امام واقعا عاشق مردم بودند و مردم هم برای دیدن امام سر از پا نمیشناختند.
در این مقطع امام به دیدار با علما هم تشریف میبردند؟
زمانی که حضرت امام به قم تشریف آوردند، علما برای دیدار با ایشان میآمدند. امام هم چند روز بعد متقابلا برای پس دادن بازدید به منزل آنها میرفتند. از ما میپرسیدند که مثلا منزل فلان آیتا... کجاست. ما هم آدرس را میگفتیم. عبا را به دوش میاندختند و راه میافتادند، ما هم به دنبال امام میرفتیم. گاهی هم به ما تذکر میدادند که به دنبالشان نرویم. همین که امام تنها در کوچه رویت میشدند، مردم به سمتشان هجوم میآوردند و شروع به بوسیدن و بوییدن امام میکردند. در اینجا هم اگر ما به سمت امام میرفتیم به گونهای بود که ایشان متوجه حضور ما نشوند، چون امام از ایجاد هر مانعی که بین خودشان و مردم قرار بگیرد جلوگیری میکرد.
در دیدارهای رسمی با علما حدود 10 تا 15 نفر از نیروهای حفاظت امام را همراهی میکردند اما اگر دیدار غیررسمی و یکدفعهای انجام میگرفت ایشان تنها با یک نفر میرفتند. نکته دیگر در این زمینه نظم حضرت امام بود. اگر برای دیدار با فرد یا گروهی ساعتی توسط دفتر تعیین میشد، سرساعت و حتی سر دقیقه امام حاضر میشدند. تمام حرکتهای امام برای ما مانند یک ساعت منظم کاملا دقیق بود و یک دقیقه این طرف و آن طرف نمیشد. حتی ما از ساعت استفاده نمیکردیم و رفتار امام و دقت ایشان برای سر لحظه رسیدن کاملا برای ما گویای زمان بود.
تصویری از امام منتشر شدهبود که در حال ریختن چای بودند. ماجرای این تصویر چیست؟
امام یک سماور برقی داشت که عمدتا خودشان چای درست میکردند، آن هم به اندازه دو استکان چای. وقتی هم چای میل میکردند، همان لحظه استکان را میشستند و سرجایش میگذاشتند و مشغول قرائت قرآن میشدند. اگر همسر امام هم به ایشان اضافه میشدند، به اندازه چهار استکان چای دم میکردند. هرچه خانم امام اصرار میکردند چای را ایشان دم کنند و بریزند، امام مانع میشد و میفرمودند: شما مهمان من هستید و وظیفه من است از شما پذیرایی کنم. اگر نفر سوم مانند مرحوم سیداحمد خمینی هم به این جمع اضافه میشدند، حضرت امام به اندازه شش استکان چای دم میکردند. یک مرتبه همسر مرحوم سیداحمد (فاطمهخانم طباطبایی) برای من تعریف میکرد که به امام اعتراض کردم چرا آقا بعد از خوردن چای اینقدر زود استکانها را میشویید؟ وقت که هست، چند دقیقه بعد من خودم آنها را میشویم. امام فرمودند: اولا شما مهمان من هستید و نباید این کار را بکنید، ثانیا اگر بعد از مصرف چای، استکان شسته بشود شفاف میماند اما اگر چای مدتی در آن باقی بماند باعث کدر شدن استکان میشود.
امام چهره و اسم نیروهای محافظ را میدانست؟
امام واقعا حافظه خوبی داشتند. حتی برخی از افراد را به اسم کوچک صدا میکردند. مثلا به من میگفتند «آقا رضای خودمان». مدتی محاسن من بلند شدهبود. یک روز مرحوم سیداحمد خمینی میخواستند با امام مزاح کنند. به ایشان گفتند: آقا! آقا رضای خودمان شده ابوشریف. امام هم لبخند میزدند. امام اکثر نیروهای پاسدار را که محافظ بودند، به اسم میشناختند.
در زمانی که حضرت امام در قم حضور داشتند، مسئولان و شخصیتهای سیاسی و نظامی به دیدار ایشان میآمدند. خاطرهای از آن روزها دارید؟
یک روز قرار بود تمام اعضای هیات دولت موقت به دیدار امام بیایند. آن روزها شهید مطهری ریاست شورای انقلاب را بهعهده داشت و قرار بود ایشان هم در آن جلسه حضور داشتهباشد. وقتی اعضای دولت آمدند، آقای مطهری به همراه آنها نبود و برای دیدن استادش آیتا... طباطبایی به منزل ایشان رفتهبود. همیشه شهید مطهری 15 دقیقه قبل از حضور امام در جلسه، خودشان را به منزل امام میرساندند. آقای صانعی به من گفتند: آقا رضا وقتی هیات دولت به دیدار امام آمدند، دیگر کسی را به منزل راه نده. گفتم: اگر فردی با شما کار داشت و میخواست شما را ببیند، چه کنم؟ آقای صانعی گفت: بگو صانعی مرده است! اگر هم از کسی رودربایستی داری، به من بگو تا خودم جلوی در بایستم. گفتم: چشم. وقتی هیات دولت آمدند و در اتاق منتظر ورود امام شدند، چند دقیقه بعد یک روحانی جلوی در خانه آمد و سلام علیک کرد. من هم حالت نیمخیز در حال تماشای کوچه بودم. جواب سلام ایشان را دادم. گفت: من مطهری هستم و باید در جلسه هیات دولت با امام شرکت کنم. گفتم: ببخشید، آن حیاط روبهرو دفتر امام است. برخی از علما هم حضور دارند. به آنجا بروید و چای میل کنید. جلسه هیات دولت با امام که تمام شد، شما را برای دیدار با امام مطلع میکنم. ایشان گفتند: اما من باید در جلسه هیات دولت شرکت کنم. گفتم: به من گفتهاند کسی را در این جلسه راه ندهم. آقای مطهری گفت: چه کسی این حرف را به شما زده است؟ گفتم: آقای صانعی. گفتند: به آقای صانعی بگویید، مطهری برای جلسه هیات دولت آمده است، شاید مرا راه بدهند. گفتم: آقا ببخشید. من قبل از جلسه در این مورد حضور افراد دیگری غیر از هیات دولت در این جلسه صحبت کردم. ایشان به من گفتند اگر کسی سراغ صانعی را گرفت به او بگو صانعی مرده است. آقای مطهری ناامید از پرسش و پاسخ شد اما عصبانی نشد و جلوی در ایستاد. یکدفعه دیدم آقای توسلی با عجله از سر کوچه به سمت ما میدوید و فریاد میزد که: بگذار ایشان به داخل بروند. بازهم من اجازه ورود به آقای مطهری ندادم. در حال گفتوگو بودیم که آقای صانعی صدا را شنید و جلوی در خانه آمد. تا آقای مطهری را دید با ایشان سلامعلیک گرمی کرد و به من گفت: آقارضا! ایشان آقای مطهری است و میتوانند به این جلسه بروند. آقای مطهری آن روز هیچ اعتراضی به من نکرد.
چه شد که حضرت امام به تهران آمدند؟
امام در مقطعی سرما خوردند و اطبا برای معالجه ایشان آمدند. هر دارویی که دادند تاثیر نداشت و تب امام پایین نمیآمد. یک بررسی که کردند متوجه بیماری قلب امام شدند و تجویز کردند هرچه زودتر باید امام را به تهران منتقل کنیم. امام را به بیمارستان قلب تهران بردیم. مدتی که در بیمارستان بستری بودند، فرمودند: «چرا برای مردم سختگیری میکنید؟ بههمیندلیل میخواهم از بیمارستان بروم.» حاجاحمدآقا به دوستان و آشنایانی که در تهران داشت سپرد تا خانهای برای امام در تهران پیدا کنند. بعد از چند روز ابتدا در محله گلابدره یک ساختمان سهطبقه به مدت یکماه امام، مسئولین دفتر، خانواده امام و محافظان مستقر شدند. این ساختمان کوچک و اصلا مناسب نبود. بعد از مدتی امام به حاجاحمدآقا فرمودند اینجا محله خوبی نیست و نمیتوانم در اینجا باشم. مجددا دوستان بهدنبال مکان مناسبی برای حضرت امام بودند. با معرفی آقای سیدمهدی امامجمارانی مکانی برای امام در نظر گرفته شد تا خانواده و امام و حسینیهای برای سخنرانی امام در جماران در نظر گرفته شد. وقتی موضوع را با امام مطرح کردند، ایشان به حاجاحمدآقا فرمودند: «من مشکلی ندارم، مادرتان را به آنجا ببرید، اگر ایشان پسندید من هم میآیم.» بههرصورت امام به جماران آمدند و 10 سال پایانی عمر را در همان مکان ماندند و هیچگاه از آنجا خارج نشدند.
امام در جماران هم مستاجر بودند؟
بله. صاحبخانه امام شخصی بهنام سیدحسن بنا از اهالی همدان بود. هر سال که زمان تمدید اجارهخانه میشد، سیدحسن را به جماران دعوت میکردند و او با امام دیدار داشت. سیدحسن میگفت تا هر زمانی که امام میخواهند، میتوانند در این خانه سکونت کنند. امام فرمودند: «شما که تنها از این خانه منفعت نمیبرید، خانواده شما هم ذینفع هستند و باید راضی بشوند.» قرار شد افرادی که از این خانه ذینفع هستند به دیدار امام بیایند. آقای سیدحسن خیلی زرنگ بود. به این بهانه تمامی اعضای خانواده خودش اعم از خواهر، برادر و زن و فرزندانش را به دیدار امام آورد. اینها پیش امام مینشستند و چای میخوردند و خوشوبش میکردند و قرارداد اجاره سال بعد را مینوشتند. نکته جالب اینجا بود که شخص امام هر سال مبلغ اجاره را هر سال افزایش میدادند.
پول اجارهخانه چگونه پرداخت میشد؟
امام خودشان پرداخت میکردند. اولا خیلی از افراد نذر امام میکردند. ثانیا خیلی از تجار سراسر دنیا برای امام هدیه میفرستادند اما هرآنچه هدیه و نذورات برای امام ارسال میشد، حضرت امام آن را خرج مردم میکردند. مثلا در فلان منطقه سیل یا زلزله آمدهبود امام بهصورت ناشناس برای آنجا پول و امکانات ارسال میکردند. از اینگونه کمکهای ناشناس به جبهههای جنگ هم انجام میشد. مثلا خانواده امام، پول جمع میکردند و برای رزمندهها آجیل میخریدیم. امام هم در این کار سهیم میشدند. موقع بستهبندی هم خودشان برای کمک کردن زمان میگذاشتند. امام دم کشمشها و پوست پستهها جدا میکردند و مغز آن را در بسته میگذاشتند. یکبار به ایشان اعتراض شد که چرا دم کشمشها را جدا میکنید؟ ایشان فرمودند: رزمندهها باید راحت این آجیل را استفاده کنند و مشکلی برای خوردن آن نداشتهباشند.
در جماران جلسات مسئولان برگزار میشد. شما در مورد حواشی آن خاطرهای دارید؟
جلسات زیادی برگزار میشد، از حضور سران سه قوه بگیرد تا جلسات نظامی در مورد جنگ و جبهه. در یکی از این جلسات که مسئولین حضور داشتند، یکی از آقایان در مورد حضور ناوهای آمریکایی در خلیجفارس گزارش دادند. امام خوب به حرف آن آقا گوش دادند و بعد فرمودند: ناوهای آمریکایی را بزنید. بعد از این صحبت امام، نفر دوم شروع به صحبت در مورد عواقب زدن ناو آمریکایی در خلیجفارس کرد. امام قشنگ به صحبتهای این فرد گوش دادند و برای بار دوم محکمتر فرمودند: ناوهای آمریکایی را بزنید. سومین فرد شروع به صحبت کرد. به قول قدیمیها بالاتر از سیاهی که رنگی نداریم. این فرد سیاهترین موضوعات و عواقب شلیک به ناو آمریکایی را گفت. امام اینمرتبه هم بادقت به صحبتها گوش دادند و فرمودند: «ناوهای آمریکایی را بزنید». جلسه تمام شد و آقایان رفتند. (اما به ناوهای آمریکایی شلیک نشد)
زمانی که امام در بیمارستان قلب تهران بستری بودند، اولین انتخابات ریاستجمهوری برگزار میشود. یادتان هست امام چگونه رای دادند؟
وقتی صندوق رأیگیری را برای امام آوردند. خالی بود، چون اینها میخواستند متوجه شوند حضرت امام به چه کسی رأی میدهد. امام به سیداحمدآقا فرمودند: «مردم در بیمارستان رای دادهاند؟» حاج احمد آقا گفتند: نه آقا! صندوق خالی است. امام فرمودند: صندوق را ببرید تا مردم رای بدهند و آخرین نفر برای من بیاورید. بعد از ساعتی صندوق رای را آوردند. امام رای خود را به صندوق انداخت و به حاج احمد آقا فرمود: صندوق را کاملا تکان بدهید. این کار امام به این دلیل بود که کسی از رای ایشان مطلع نشود.
یکی از مهمترین دیدارهای حضرت امام در جماران، بحث دیدار با آقای ادوارد شواردنادزه (وزیر روابط خارجی اتحاد جماهیر شوروی) است. شمار آن روز را به یاد دارید؟
آن روز شواردنادزه همراه دکتر ولایتی و جمعی از دیپلماتهای شوروی برای دادن پاسخ نامه امام به جماران آمدند. من هم دوربین به دست مشغول عکس گرفتن از آنها بودم و گاهی به داخل اتاق امام میرفتم و از ایشان عکس میگرفتم. دو صندلی در بالکن برای آقای ولایتی و شواردنادزه گذاشته شد تا آنها بنشینند. شواردنادزه روی صندلی ننشست و ایستاده و حیرت زده در حال تماشای در و دیوار بود. خودش بعدها در خاطراتش گفتهبود تمام کاخهای دنیا را دیدهبودم اما برای اولین در طول عمرم در حیات منزل امام بین زمین و آسمان حیرت زده ماندهبودم. به هر صورت روی صندلی ننشست و سرگردان ایستاد.
حاج عیسی(خادم امام) برای این آقایان از جمله شواردنادزه چای آورد. بعد قندان را جلوی آقایان یکی یکی گرفت تا رسید به آقای شواردنادزه تا او دستش را دراز کرد که قند بردارد، حاج عیسی قندان را به طرف خودش کشید و دو دانه قند انتخاب کرد و به شواردنادزه داد. شواردنادزه یک نگاهی به حاج عیسی کرد و با دست اشاره کرد که قند نمیخواهد. شواردنادزه بدون قند چای را خورد. حاج عیسی که از بالکن پایین آمد به او گفتم چرا این کار را کردی؟ حاج عیسی گفت این آقا کمونیست و دستش نجس است، نمیخواستم قندها را نجس کند.
بعد از مدتی اجازه ورود به اتاق داده شد و حضرت امام هم تشریف آوردند. شواردنادزه روی صندلی نشست و شروع کرد به خواندن نامهای که حزب کمونیست در پاسخ نامه امام نوشتهبود. بعد از صحبتهای کوتاه او، امام فرمود: «من به شما در مورد مسائل بزرگتری صحبت کردم و دنیای بزرگتری که پس از مرگ است را به شما متذکر شدم.» شواردنادزه مجدد شروع به خواندن نامه کرد. امام دوباره جملات خود را در مورد دنیای پس از مرگ و کمونیست تکرار کرد. شواردنادزه هم همان حرفها را میخواست تکرار کند که حضرت امام از روی صندلیشان بلند شد و صحبتهای او را قطع کرد.
نام حاج عیسی را بردید، رابطه او با حضرت امام چگونه بود؟
همین قدر برایتان بگویم که امام میفرمودند: «شبی نبود که برای نماز شب از خواب بیدار شوم و حاج عیسی از من زودتر بلند نشدهباشد.» حاج عیسی واقعا عاشق امام خمینی(ره) بود. یک پیرمرد جگرکی در خیابان صاحبجمع میدان شوش، آمد و از همه جلو زد و رکورد شکست. مرحوم سیداحمد خمینی برای من روایت میکرد که یک روز میخواستم وارد اتاق امام شوم، شنیدیم که ایشان دعا میکرد: «خدایا! مرا با حاج عیسی محشور کن.» من ابتدا فکر کردم منظور از عیسی، پیامبر دین مسیح است و من اشتباه حاج عیسی شنیدهام. وارد اتاق امام شدم، دوباره دیدم ایشان میگویند: « خدایا! مرا با حاج عیسی محشور کن.» حاج احمد آقا با تعجب میپرسند: آقا! منظور شما چه کسی است؟ امام فرمود: «همین حاج عیسی خودمان.» حاج احمد میگویند: همه دنیا آرزو دارند با شما محشور شوند، شما میخواهید با حاج عیسی محشور شوید؟ امام میگوید: «حاج عیسی یک نورانیت دارد که کسی آن را نمیبیند.»
در مورد روزهای پایانی حیات حجت الاسلام سید احمد خمینی برایمان بگویید.
یک روز قرار بود حاج احمد آقا و همسرشان را برای دیدار با اقوام همراهی کنم. در ماشین که نشستهبودیم، حاج احمد زیر لب داشت زمزمه میکرد. یک مرتبه گفت: «امسال عید من نیستم، شما هم جایی نمیروید.»
نوروز هر سال حاج احمد با لباس مبدل کردی، لری، بلوچی و... همراه خانواده با ماشین و من هم دیگر اعضای خانواده امام را سوار ماشین میکردم و به مسافرت میرفتیم.
وقتی حاج احمد این صحبت را کرد، پیش خودم تصور کردم که امسال نوروز حاج احمد با دوستانش میخواهد به سفر برود. مقداری که زمان گذشت حاج احمد به همسرش گفت: امروز پیش مادرم رفتم و به ایشان هم گفتم که امسال نوروز من نیستم، خودتان برای سفرتان برنامهریزی کنید.
ما متوجه موضوع نشدیم و زیاد این حرفها را جدی نگرفتیم. خانواده حاج احمد آقا را رساندیم و به اصرار حاج احمد به جماران برگشتم. فردا نزدیک 8 صبح به منزل حاج احمد آقا رفتم. چند بار زنگ خانه را زدم اما کسی پاسخگو نبود. در همین حین راننده آقای صادق طباطبایی به سمت من آمد و گفت: حاج احمد حالشان بد شد و به بیمارستان رفت. بعدها شنیدم که حاج احمد در خواب ایست قلبی کرده بود.
در این مدت که خدمت حضرت امام بودید، از آیت الله خامنه ای خاطرهای دارید؟
حضرت امام هر سال در ماه مبارک رمضان سه شب افطاری داشتند. قبل از سال پایانی عمر امام در ماه رمضان، شخصیتهای سیاسی و نظامی افطار دعوت داشتند. علیالقاعده نماز برپا میشد و بعد هم سفره افطار در خدمت مهمانان بودیم. امام همیشه تسبیحات حضرت زهرا(س) و نافله را میخواندند اما آن شب این گونه نبود و نمازشان زود تمام شد تا مردم معطل نشوند. پس از پایان نماز، امام سریع سر سفره رفتند. برای مسئولان سفره جدا تهیه شده بود. آقایان سعی میکردند کنار حضرت امام قدم بردارند و همراه ایشان باشند. در این جمع همه به سمت سفره افطار رفتند غیر از یک نفر «آیتا... خامنهای». ایشان مشغول خواندن نافله عشاء شدند.
حضرت امام وقتی کنار سفره افطار رسید، یک نگاه به راست و یک نگاه به چپ کرد تا مطمئن شوند همه مسئولان حضور دارند، که متوجه حضور نداشتن آیتا... خامنهای شدند. امام سراغ ایشان را گرفتند. مرحوم هاشمی رفسنجانی به امام اطلاع دادند آقای خامنهای در حال خواندن نافله هستند و نمازشان طول میکشد، شما بنشینید و افطار را آغاز کنید. اما امام منتظر آقای خامنهای شدند. نفر دوم آقای میرحسین موسوی رو به امام کرد و گفت: نافله آقای خامنهای طولانی است، شما افطار را شروع کنید ایشان هم میرسد.
البته امام هم آن روزها حال مناسبی نداشتند اما با این حال به صحبت آقایان گوش ندادند و منتظر آیت الله خامنهای روی پا ایستادند. نفر سوم فکر کنم مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی بودند که در مورد نافله آیت الله خامنهای با امام صحبت کردند ولی باز هم امام منتظر ماندند.
من از قبل میدانستم امام از نظر جسمانی حال مناسبی ندارند، از طرف دیگر وقتی ایشان به حرف مسئولان گوش نمیدهد، حرف من که دیگر محلی از اعراب ندارد. من بلافاصله به سمت رهبر معظم انقلاب رفتم. ایشان برای نافله مجددا قامت بستند. آهسته پشت سر ایشان گفتم: «آقاجان! امام منتظر شما هستند، زودتر تشریف بیاورید». چند مرتبه این جمله را گفتم. سمت امام دویدم و گفتم: به آقای خامنهای اطلاع دادم، شما بفرمایید بنشینید الان تشریف میآورند. اما امام منتظر ایشان ایستادند.
آیت الله خامنهای وقتی موضوع را شنیدند، سریع نمازشان را سلام دادند و به سمت سفره افطار آمدند. امام سمت راستشان را برای ایشان خالی کردند و دو نفری کنار هم نشستند. یک خوش و بش با هم داشتند و بدون این که کسی متوجه این دو بزرگوار بشود، با هم صحبت کردند.
بعد از فوت حضرت امام، شما در مراسم غسل و کفن ایشان حضور داشتید؟
حدود 25 نفر در این مراسم حضور داشتند. در همان حیاط منزل امام یک جایی را برای شستوشو و غسل پیکر امام تهیه و در همانجا مراسم برگزار شد. همه کاره این مراسم مرحوم سیداحمد خمینی بود. از ایشان برای عکاسی از مراسم اجازه گرفتم. حاج احمد آقا اجازه داد. آن روزها از دوربین عکاسی حرفهای که در ایران حضور داشت، استفاده میکردیم. نکتهای اینجا پیش آمد که غافلگیرکننده بود. وقتی دوربین را به سمت پیکر امام که در حال غسل بودند، میبردم لنز دوربین از کار میافتاد و نمیتوانستم از پیکر ایشان عکس بگیرم. چندین مرتبه تلاش کردم اما موفق به عکاسی نشدم. اما وقتی دوربین را به سمت دیگر میگرفتم، خود به خود شروع به کار میکرد. با خودم گفتم شاید به خاطر نبودن نور، دوربین قادر به عکاسی نیست. دوربین دیگری را که از قبل در دفتر داشتیم، آوردیم. این بار با دست دوربین را تنظیم کردم، اما هرچه تلاش کردم موفق به عکاسی نشدم.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: امام خمینی محافظان امام خمینی جماران ناوهای آمریکایی جلسه هیات دولت آقای خامنه ای برای دیدار دیدار امام حضرت امام حضرت امام حاج احمد آقا احمد خمینی امام منتظر امام خمینی الله خامنه آقای صانعی سفره افطار آقای مطهری امام به قم مرحوم سید برای امام روی صندلی منزل امام من گفت آیت الله حاج عیسی آن روزها سید احمد ایشان هم امام سر صحبت ها برای من امام هم یک روز آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۷۹۹۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دین با شناخت و علم ارزش پیدا میکند
حجت الاسلام و المسلمین عبدالکریم عابدینی نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه قزوین در جلسه تفسیر قرآن کریم گفت: جلسات پیشین درباره حیات طیبه و حیات معنوی صحبت کردیم، یکی از جاهای نهجالبلاغه که حیات معنوی را به ما نشان میدهد، کلمات قصار ۱۴۷ است که حضرت مردم را به ۳ دسته تقسیم کردهاند.
وی ادامه داد: دسته اول در قله حیات طیبه قرار دارند، حضرت اینها را عالمان ربانی میخواند، پیامبر (ص)، انبیاء و ائمه (ع) در این دسته قرار دارند، دسته دوم آنهایی هستند که کوشش میکنند خودشان را از دامنههای این کوه سر به فلک کشیده به قله نزدیک کنند، یعنی آنهایی که عطش حیات طیبه دارند و علاقه به مسائل انسانی، قرآنی و معنوی دارند، اینها متعلم راه درست هستند، عاشقان و علاقمندان اهل بیت (ع) هر کدام به اندازه همتشان تلاش میکنند خودشان را به آنهایی که در قله هستند نزدیک کنند.
امام جمعه قزوین عنوان کرد: دسته سوم هم اصلاً قله را نمیبینند، انگیزهای برای رفتن به بلندی ندارند و برخلاف این مسیر حرکت میکنند، آنهایی که به سمت قله میروند گویا به سمت بهشت میروند و درجات میپیمانند، آنهایی که برعکس قله حرکت میکنند به سمت درکات جهنم میروند، آنهایی که به سمت بهشت و قله حرکت میکنند اینها از دنیا فاصله میگیرند و به آخرت معنوی نزدیک میشوند، آنهایی که به سمت پایین میآیند به دناعت و پستی دنیا مبتلا شده و زمینگیر میشوند، اینها فقط چیزهایی که زمینی هستند به چشمشان میآید و مسائل معنوی را نمیفهمند و علاقهای هم به فهمیدنش ندارند.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین بیان کرد: این مسئله به سواد ظاهری و علم ظاهری ما آدمها ربطی ندارد، ممکن است کسی سواد زیادی اندوخته باشد، اما بسیار بیخبر از عالم معنا باشد، ممکن است کسی سوادی نداشته باشد، اما قله حیات طیبه را پیموده باشد، البته باید تلاش کنیم سوادمان را هم افزایش بدهیم و علم و دانش کسب کنیم.
وی بیان کرد: خیلی از بزرگان ما هستند که شاید در قدیم زمینه برایشان فراهم نبوده که درس بخوانند، اما از طریق گوششان، پای منبر، پای دعا و مناجات، آنقدر درب خانه خدا را زدهاند که درها به رویشان باز شده و از فیوضات معنوی برخوردار شدهاند.
حجت الاسلام و المسلمین عابدینی تأکید کرد: امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمودند علم و دانش از مال بهتر است، علم تو را حفظ میکند، علم نمیگذارد تو پایت را کج بگذاری، هر کجا پایمان را کج میگذاریم بهخاطر جهل است، البته آدمهایی را هم داشتهایم که علم داشتهاند، اما پایشان را کج گذاشتهاند، از این کلام امیرالمؤمنین (ع) مشخص میشود آن چیزی که آنها داشتهاند علم نبوده است، از چنین علمی باید به خدا پناه برد، چون این علم بیفایده است، کسی که علم داشته باشد فتنهگر نمیشود و مردم را دعوت به فتنه نمیکند، چرا که علم نور است، نور هرگز آدم را در تاریکی قرار نمیدهد.
امام جمعه قزوین بیان کرد: امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمود علم تو را حفظ میکند و نگهبان تو میشود، اما مال را تو باید حفظ کنی، لذا معمولاً آنهایی که مال زیادی دارند گرفتارند، چون دائم در تلاشند آن را حفظ کنند، وقتی کسی مال زیادی داشته باشد در حکم انباردار است، یک عمری باید برای نسلهای آینده انبارداری کند، حتی گاهی در این مال خمس، زکات، حقالناس و این قبیل چیزها هم هست.
وی یادآور شد: بنابراین برخیها در دنیا انبارداری میکنند و در قیامت باید برای ریال به ریال این پول جواب پس بدهند.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین اظهار کرد: حضرت در ادامه میفرماید وقتی مال را خرج میکنی کم میشود، اما علم را وقتی خرج میکنی زیاد میشود، قانون خدا این طور است که اگر هر چیزی را که میدانیم به دیگران بیاموزیم باعث میشود علم ما فزونی یابد و چیزهای بیشتری یاد بگیریم.
حجت الاسلام و المسلمین عابدینی عنوان کرد: حضرت در ادامه فرمود علم با خرج کردن و انفاق کردن، پاک میشود و رشد میکند، باید زکات علم را داد، یعنی باید علم را به دیگران آموخت.
وی بیان کرد: حضرت در ادامه فرمود آن کسی که مال را تولید میکند، وقتی مالش میرود گویا خودش هم میرود، مال تولید شده، وقتی که تمام شد، دیگر تمام شده و چیزی از آن باقی نمیماند، اما علم این طور نیست که از بین برود، تا دنیا دنیاست علما باقی میمانند، بنابراین مال این طور است که هم تولیدکنندهاش همیشگی نیست، هم آن چیزی که تولید شده همیشگی نیست، اما علم و عالم همیشگی هستند.
امام جمعه قزوین عنوان کرد: حضرت در ادامه فرمودند باید بهصورت عالمانه دین داشت، برای مثال یک وقت ما یک دعا را میخوانیم بدون اینکه معنای آن را بدانیم، وقتی معنای این دعا را از ما میپرسند میگوییم ما هر آنچه اجدادمان گفتهاند را تکرار میکنیم، اگر این طور باشیم دین ما عالمانه نیست، البته فقط بحث معنا نیست، باید به سمت و سوی معرفت رفت.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین تأکید کرد: ما در نماز باید حتماً مرحله معنایی را بگذرانیم، اما نباید در معنا توقف کنیم، آیا اینکه معنای جملات نماز را نمیدانیم کار خوبی است؟ خیر اصلاً خوب نیست، اگر معنا را بدانیم و در هنگام نماز فقط به معانی توجه کنیم خوب است؟ خیر این هم خوب نیست، ما باید معنا را بفهمیم و از آن بگذریم.
وی اضافه کرد: در حدیثی که منسوب به امام حسین (ع) است حضرت فرموده کتاب خدای عزوجل در چهار مرحله است، اولی عبارت است، یعنی آیات قرآن کریم و کلمات نماز یک عبارت دارد، عبارت همخانواده عابر، معبر و عبور است، باید از عبارت عبور کرد، ترجمه، تفسیر، معنا، کلمات، تجوید و قرائت زیرمجموعه عبارت هستند، نباید در عبارت ایستاد، عبارت محل عبور است، مراحل بعدی شامل اشارات، لطائف و حقایق هستند.
حجت الاسلام و المسلمین عابدینی یادآور شد: برای مرحله لطائف، اشاره به یک مثال خالی از لطف نیست، در روایتی در تفسیر برهان آمده که گفته میشود در سوره تین منظور از «والتین و الزیتون» امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است، منظور از «و طور سینین» امیرالمؤمنین (ع) است، منظور از «و البلد الامین» پیامبر (ص) است، مرحله چهارم یعنی مرحله حقایق نیز مربوط به انبیاست.
امام جمعه قزوین اظهار کرد: امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمودند با شناخت، علم و دانش دین ارزش پیدا میکند، باید با معرفت و علم قرآن خواند، هر وقت قرآن قرائت میکنیم دنبال درک و فهم باشیم.
وی عنوان کرد: چه بسا تلاوتکننده قرآنی که در حین تلاوت قرآن، همین قرآن او را لعنت میکند، برای مثال کسی که به پدر و مادرش ظلم میکند و آیات مربوط به احسان به پدر و مادر را میخواند، کسی که حرف رهبرش را نمیشنود، مصلحت مملکتش را نمیفهمد، دلبسته صهیونیستها و آمریکاییهاست، اما آیات مربوط به مشرکین و یهود را میخواند که خداوند فرموده اینها بزرگترین دشمنان شما هستند، آدمی که خمس و زکات مالش را نمیدهد، اما آیات مربوط به زکات را میخواند، همان آیات این افراد را نفرین میکنند.
نماینده ولیفقیه در استان قزوین بیان کرد: بنابراین آدم باید در آیات قرآن تدبر کند و حقایق و معارف قرآنی را با معرفت و علم ببیند، امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمود اگر انسان با علم و معرفت دینش را بفهمد، طاعت، بندگی و مطیع بودن را در زندگی دنیا خواهد داشت، هر کس عالم شد در پیشگاه خدا خضوع، خشوع و بندگی پیدا میکند.
حجت الاسلام و المسلمین عابدینی بیان کرد: امیرالمؤمنین (ع) در ادامه فرمود چنین کسی بعد از اینکه از دنیا رفت خاطرات خوب از او در اذهان و افکار مردمان باقی میماند، برای مثال شهید مطهری بیش از ۴ دهه است که به شهادت رسیدهاند، اما ما هنوز خودمان را مدیون افکار عرفانی و معرفتی حکیمانه آن مرد بزرگ میبینیم، امام (ره) چندین سال است که به رحمت خدا رفتهاند، اما ما همیشه خودمان را مدیون ایشان و رهنمودهایشان میدانیم.
باشگاه خبرنگاران جوان قزوین قزوین